× توجه!


سلام مهمان گرامی؛
، براي مشاهده تالار ميبايست از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد


نام کاربري : پسورد :
يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
× خوش آمديد به انجمن تخصصي ما خوش امديد
× مهم! قوانين را حتما مطالعه کنيد
× مهم! کپي رايت را رعايت کنيد



تعداد بازديد 41
نويسنده پيام
admin آفلاين


ارسال‌ها : 695
عضويت: 28 /4 /1392
محل زندگي: 1
سن: 22
شناسه ياهو: تراكتورسازي
تشکرها : 197
تشکر شده : 398

من سرم تو کار خودم بود داشتم


من سرم تو کار خودم بود
داشتم

خوندن نوشتن یاد می
گرفنم



که یه روزی یه دختری رو دیدم



اون این شکلی بود





ما با هم دوست شدیم و اوقات خیلی خوبی
باهم داشتیم




من اونقدر دوسش داشتم که بهش هر چند
وقت کادو میدادم



وقتی اون هدیه رو باز می کرد و از
کادوم خوشش

میومد
اینجوری ذوق می کردم



در کنارش احساس خوشبختی و غرور می
کردم



ما تقریبا همه شب ها با هم در حال گفتگو
بودیم



همه اطرافیان بهمون حسودیشون میشد و
اینجوری نگامون می کردن !



همه چی خوب و عالی بود حتی فکر می کردم
خوشبخت ترین آدم رو زمین هستم



اما وقتی روز عشق (ولنتاین) شد ..



یواشکی تعقیبش کردم و دیدم که اون گلی رو به یه پسره دیگه داد
..



نمی خواستم باور کنم
...



من اینجوری شدم



و همچنان اینجوری بودم
..



کم کم داشتم فراموشش می
کردم




بله .. من موفق شدم ..

آخرش
تونستم اون دختر رو فراموش کنم







امضاي کاربر :

[align=center]

تنــــــــــــها شادیِ زندگـــی من ایــــن است که. . .





هیچ کس نمیــــداند . . .



تــا چه انـــــــــــــــــدازه غمگینــــم. . . !

[/align]




پنجشنبه 14 فروردین 1393 - 20:21
نقل قول اين ارسال در پاسخ گزارش اين ارسال به يک مدير


ارسال‌ها : 916
عضويت: 23 /5 /1392
محل زندگي: تبريز
سن: 17
تعداد اخطار: 2
تشکرها : 57
تشکر شده : 485

پاسخ : 1 RE من سرم تو کار خودم بود داشتم
خخخخ
امضاي کاربر :
خــــــــدایـا
من اینجا دلم سـخـت معجزه میخواهد
و تو انگار
معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مــبادا.....




جمعه 15 فروردین 1393 - 13:53
نقل قول اين ارسال در پاسخ گزارش اين ارسال به يک مدير



برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی

تازه سازی پاسخ ها

کلیک کنید !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :